آشپزخامه




دیروز ساعت یک و خورده‌ای، داشتیم نهار می‌خوردیم که هدهد زنگ زد به گوشیم، گفت خودش کلاسه و ساعت سه قراره مهمون بیاد خونه‌ش و من بدوئم برم خونه‌ش، جمع کنم و جارو بزنم و فلان کنم و بهمان کنم. یکی از اقوام که موقع عروسی عزادار پسرشون بودن، حالا برای تبریک و دادن کادو قرار بود بیان خونه‌ش. منم در حینی که حاضر می‌شدم، افکار پلیدی در سرم می‌پروراندم! گفتم خونه‌ش که خالیه، برم نقشه‌ی پخت کاپ‌کیک مغزدارمو اونجا پباده کنم این چند روز یکی دو بار کیک پخته بودم، دیگه صدای خانواده ممکن بود دربیاد. یواشکی، جوری که مامان نبینن یه لیسک و شکلات تخته‌ای و دو تا تخم‌مرغ برداشتم و گذاشتم تو کیفم. نمی‌دونستم تخم‌مرغ تو خونه‌ش هست یا نه. تو راه هم چند تا کپسول کاپ‌کیک خریدم و رفتم. یک و سی و پنج دقیقه رسیدم. آرد و شکر و روغن و تخم‌مرغ رو گذاشتم. شکلات رو خرد کردم، با تخته گذاشتم جلوی بخاری که یه‌کم از انجماد بیاد بیرون (چون شکلات رو تو یخچال نگه می‌دارم). بعد رفتم دنبال وانیل و بیکینگ‌پودر گشتم. دو تا پاکت پیدا کردم، ولی روشون ننوشته بود کدوم وانیله کدوم بیکینگ‌پودر. منم جای تاسفه، ولی تا حال نمی‌تونم از روی ظاهرشون صددرصد تشخیص بدم که کدوم کدومه. مزه کردم و باز هم جای تاسفه که من تا دیروز نمی‌دونستم بیکینگ‌پودر چه مزه‌ایه! فقط چون می‌دونستم وانیلش شکریه، تشخیص دادم :) بعد رسیدم به مشکل بعدی! یادم رفته بود پیمانه‌هامو بیارم و هدهد هم پیمانه نداره :( منم مواد رو همین‌جور چشمی ریختم رفت :) و چالش بعدی؛ شیر نداشت و منم بالکل فراموش کرده بودم که شیر لازمه. هیچی دیگه، آب، جور شیر رو کشید! شد یازده تا کاپ‌کیک. وسط خمیر هر کدوم یکی دو تیکه شکلات هم گذاشتم که موقع نصف کردن شکلات از توش فوران کنه!!! ساعت دو و ده دقیقه بود که گذاشتمشون بپزن. بعد هم شروع کردم شستن و رفتن و مرتب کردن. حالا خونه‌ش بهم‌ریخته هم نبود، ولی چون ممکن بود قبل از سه برسن، دیگه مجبور بودم بجنبم. پختش خیلی طول کشید، فکر کنم سه یا یه‌کم زودتر بود که گذاشتمشون تو فریزر تا زودتر سرد بشن. یه‌کم هم شکلات رو بن‌ماری کردم، با روغن قاطی کردم، روشونو تزئین نمودم. مهمون‌ها هم پنج و نیم اومدن :|||
اینا هم باقی‌مانده‌ش بود که بعد رفتن مهمون‌ها عکس گرفتم. یعنی یک ساااااعت درگیر همین عکس بودم از گرفتنش بگیر تا دانلود نرم‌افزار و ادیت و فلان!


اما! شکلاتی که وسطش گذاشته بودم، جامد بود :| یعنی یا از اول ذوب نشده؛ یا اینکه ذوب شده، بعد از سرد شدن دوباره بسته. آخه شکلات در دمای اتاق جامده دیگه. برای دفعه‌ی بعد دو تا راهکار دارم. یک اینکه شکلات صبحانه رو بریزم تو قالب شکلات تخته‌ای بذارم تو فریزر که ببنده، بعد بذارم وسط خمیر. چون شکلات صبحانه تو دمای اتاق روونه. دو اینکه شکلات تخته‌ای رو با شیر رقیق کنم، جوری که مایع بمونه، بعد بذارم فریزر ببنده، بذارم بین خمیر. اولی شاید بهتر باشه، به لحاظ طعم شکلات و قوامش.


امشب هم شیرینی کشمشی پختم. عینهووووو شیرینی‌های بازار شده. دستورشو از پاپیون برداشتم. اونی که دستورشو گذاشته بود، نوشته بود که دستور بین‌المللیه و بابت آموزشش پنجاه تومن به آموزشگاه پول داده. اما قلق داره و باید بیاد دستمون. الحق و الانصاف هم دستورش عالی بود. عالی یعنی عالی! اولین باریه که دست‌پختم شبیه بازاری‌ها میشه. با اینکه من ماست نداشتم و به‌جاش شیر ریختم، بازم خوب شد. اما شیرینیش بیشتر از ذائقه‌ی خانواده‌ی ماست و من نمی‌دونم دفعه‌ی بعد میشه پودرقند کمتر بریزم یا نه، چون پودر قند از مؤلفه‌های اصلی سازنده‌ی بافت کیک و شیرینیه و فقط برای شیرین کردن نیست که بتونیم هرچقدر خواستیم بریزیم. حالا من یه امتحان می‌کنم ببینم چی میشه. خدا رو چه دیدید، شاید برای نوروز شیرینی‌های خودمو ریختم تو حلق خلق‌الله!

عکس هم نگرفتم :)



چقدر هم خوب بود که امروز یک عالمه بارون و کمی برف اومد و من تو این هوا رفتم حرم :))) الحمد لله رب العالمین :)



دیروز ساعت یک و خورده‌ای، داشتیم نهار می‌خوردیم که هدهد زنگ زد به گوشیم، گفت خودش کلاسه و ساعت سه قراره مهمون بیاد خونه‌ش و من بدوئم برم خونه‌ش، جمع کنم و جارو بزنم و فلان کنم و بهمان کنم. یکی از اقوام که موقع عروسی عزادار پسرشون بودن، حالا برای تبریک و دادن کادو قرار بود بیان خونه‌ش. منم در حینی که حاضر می‌شدم، افکار پلیدی در سرم می‌پروراندم! گفتم خونه‌ش که خالیه، برم نقشه‌ی پخت کاپ‌کیک مغزدارمو اونجا پباده کنم این چند روز یکی دو بار کیک پخته بودم، دیگه صدای خانواده ممکن بود دربیاد. یواشکی، جوری که مامان نبینن یه لیسک و شکلات تخته‌ای و دو تا تخم‌مرغ برداشتم و گذاشتم تو کیفم. نمی‌دونستم تخم‌مرغ تو خونه‌ش هست یا نه. تو راه هم چند تا کپسول کاپ‌کیک خریدم و رفتم. یک و سی و پنج دقیقه رسیدم. آرد و شکر و روغن و تخم‌مرغ رو گذاشتم. شکلات رو خرد کردم، با تخته گذاشتم جلوی بخاری که یه‌کم از انجماد بیاد بیرون (چون شکلات رو تو یخچال نگه می‌دارم). بعد رفتم دنبال وانیل و بیکینگ‌پودر گشتم. دو تا پاکت پیدا کردم، ولی روشون ننوشته بود کدوم وانیله کدوم بیکینگ‌پودر. منم جای تاسفه، ولی تا حال نمی‌تونم از روی ظاهرشون صددرصد تشخیص بدم که کدوم کدومه. مزه کردم و باز هم جای تاسفه که من تا دیروز نمی‌دونستم بیکینگ‌پودر چه مزه‌ایه! فقط چون می‌دونستم وانیلش شکریه، تشخیص دادم :) بعد رسیدم به مشکل بعدی! یادم رفته بود پیمانه‌هامو بیارم و هدهد هم پیمانه نداره :( منم مواد رو همین‌جور چشمی ریختم رفت :) و چالش بعدی؛ شیر نداشت و منم بالکل فراموش کرده بودم که شیر لازمه. هیچی دیگه، آب، جور شیر رو کشید! شد یازده تا کاپ‌کیک. وسط خمیر هر کدوم یکی دو تیکه شکلات هم گذاشتم که موقع نصف کردن شکلات از توش فوران کنه!!! ساعت دو و ده دقیقه بود که گذاشتمشون بپزن. بعد هم شروع کردم شستن و رفتن و مرتب کردن. حالا خونه‌ش بهم‌ریخته هم نبود، ولی چون ممکن بود قبل از سه برسن، دیگه مجبور بودم بجنبم. پختش خیلی طول کشید، فکر کنم سه یا یه‌کم زودتر بود که گذاشتمشون تو فریزر تا زودتر سرد بشن. یه‌کم هم شکلات رو بن‌ماری کردم، با روغن قاطی کردم، روشونو تزئین نمودم. مهمون‌ها هم پنج و نیم اومدن :|||
اینا هم باقی‌مانده‌ش بود که بعد رفتن مهمون‌ها عکس گرفتم. یعنی یک ساااااعت درگیر همین عکس بودم از گرفتنش بگیر تا دانلود نرم‌افزار و ادیت و فلان!


اما! شکلاتی که وسطش گذاشته بودم، جامد بود :| یعنی یا از اول ذوب نشده؛ یا اینکه ذوب شده، بعد از سرد شدن دوباره بسته. آخه شکلات در دمای اتاق جامده دیگه. برای دفعه‌ی بعد دو تا راهکار دارم. یک اینکه شکلات صبحانه رو بریزم تو قالب شکلات تخته‌ای بذارم تو فریزر که ببنده، بعد بذارم وسط خمیر. چون شکلات صبحانه تو دمای اتاق روونه. دو اینکه شکلات تخته‌ای رو با شیر رقیق کنم، جوری که مایع بمونه، بعد بذارم فریزر ببنده، بذارم بین خمیر. اولی شاید بهتر باشه، به لحاظ طعم شکلات و قوامش.


امشب هم شیرینی کشمشی پختم. عینهووووو شیرینی‌های بازار شده. دستورشو از پاپیون برداشتم. اونی که دستورشو گذاشته بود، نوشته بود که دستور بین‌المللیه و بابت آموزشش پنجاه تومن به آموزشگاه پول داده. اما قلق داره و باید بیاد دستمون. الحق و الانصاف هم دستورش عالی بود. عالی یعنی عالی! اولین باریه که دست‌پختم شبیه بازاری‌ها میشه. با اینکه من ماست نداشتم و به‌جاش شیر ریختم، بازم خوب شد. اما شیرینیش بیشتر از ذائقه‌ی خانواده‌ی ماست و من نمی‌دونم دفعه‌ی بعد میشه پودرقند کمتر بریزم یا نه، چون پودر قند از مؤلفه‌های اصلی سازنده‌ی بافت کیک و شیرینیه و فقط برای شیرین کردن نیست که بتونیم هرچقدر خواستیم بریزیم. حالا من یه امتحان می‌کنم ببینم چی میشه. خدا رو چه دیدید، شاید برای نوروز شیرینی‌های خودمو ریختم تو حلق خلق‌الله!

عکس هم نگرفتم :)



چقدر هم خوب بود که امروز یک عالمه بارون و کمی برف اومد و من تو این هوا رفتم حرم :))) الحمد لله رب العالمین :)



موقع جدا کردن زرده و سفیده، داشتم به این فکر می‌کردم که چرا هیشکی زرده و سفیده رو مثل من جدا نمی‌کنه؟ نه تو کلیپ‌های آموزشی دیدم، نه تو ترفندهای تلگرامی و اینستاگرامی، نه بین اطرافیان. با خودم می‌گفتم روش به این آسونی و سریعی! به! من چه مکتشفی‌ام! که ناگهان اولین تخم مرغی که شکستم شتلق از دستم در رفت و زرده و سفیده جوری قاطی شد که جداشدنی نبود =)) الانم رفتم تو نت سرچ کردم، دیدم یکی روش منو یده به همه آموزش داده :|


درش که آوردم، با خلال دندون امتحان کردم، تمیز تمیز اومد بیرون. یه پارچه گرفتم دستم و قالب رو روی دستم برگردوندم. کاغذ روغنی رو که از زیرش جدا کردم، یه ضربه‌ی کوچیک زدم، چشمتون روز بد نبینه، مایع بود زیرش هنوز فریاد کمک کمکم خونه رو پر کرد و کسی جنب نخورد :| (البته من واقعا کمک کسی رو نمی‌خواستم و این بر همگان واضح و مبرهن بود. اساسا تو آشپزی، کمک، بیشتر دست و پاگیره تا واقعا کمک باشه. تا بخوام توضیح بدم که چیکار بکن، ده بار خودم انجامش دادم.) نمی‌تونستم جایی بذارمش، چون از هم وا می‌رفت. به همون حالت که کیک روی دستم بود، کاغذ جدید درآوردم، سایز قالب علامت زدم، برش زدم و گذاشتم کف قالب و کیک رو توش گذاشتم و دوباره گذاشتم بپزه. اما خیلی کیک خوبی شد. پایه‌ی خوبی هم واسه کیک تولد می‌تونه باشه.
ساعت تقریبا ده شد که کیک من هم آماده شد. گذاشتم تو یخچال و با مامان و آقای رفتیم برف‌نوردی ^_^ فکر کنم عمق برف اینجا به یک متر و نیم هم رسیده :| البته باز هم شکر که یه چیزایی شبیه برف از اون بالا میفته پایین :)

این بود سرگذشت کیک دو هویته! (یک سوم هویتش، یلووینیه؛ دو سومش مامان و آقایی!)



16 بهمن
این یکی رو هم امروز درست کردم. ولی ترکید :( روش ترک بزرگی خورده. دیشب هم ترک داشت، ولی نه به این بزرگی. دلیلش هم احتمال میدم به خاطر این باشه که تا 35 دقیقه بالا و پایین روشن بود، بعد به خاطر تجربه‌ی دیشب که زیرش خام مونده بود، بالا رو خاموش کردم و 35 دقیقه‌ی دیگه هم پخت. بعد که رفتم همون‌طور که در عکس ملاحظه می‌کنید، دیدم منفجر شده :((


درسته، مثل دیشب، بالا زودتر پخته بود و پایین خام بود. وقتی پخت رو از بالا متوقف کردم، پایین پخت و پف کرد و بالا رو ترد. دفعه‌ی بعد از اول بالا رو خاموش می‌کنم، وسطاش روشن می‌کنم، ببینم چی میشه. شاید هم به جای وسط، بیارم طبقه‌ی پایین بذارم که پایین زودتر بپزه. چون بافت خوبی داره و میشه پایه‌ی کیک تولد باشه، می‌ارزه که هی امتحان کنم تا به دستور درست درمونی برسم.



نتیجه‌ی یک صبح تنها موندن من تو خونه :)


کیک خیس شکلاتی هستن ایشون.
بعد از پخت نصفش کردم، با خلال دندون سولاخ سولاخش کردم، روی نصفش مایه‌ی شکلاتی قهوه‌ای! و روی نصف دیگه‌ش مایه‌ی شکلاتی سفید ریختم که رفت به خوردش! در آخر هم با کمی مروارید خوراکی تزئین کردم.

+ عنوان از جناب سعدی که امروز تو یکی از وبلاگ‌ها خوندم و سه بار لایکش کردم!





دیروز، نزدیک‌های ظهر ناگهانی تصمیم گرفتم که کیک تولدم رو یه شب زودتر درست کنم، شب ولادت امام حسن عسگری (ع). علاوه بر اون مهمون هم داشتیم. مامان که رفتن بیرون من دست به کار شدم. اما!!! دیدم شکر نداریم و بیکینگ‌پودر هم کمتر از نصف مقدار موردنیاز داریم. چند لحظه‌ای تسلیم شدم و بعد فکری به ذهنم رسید. مقداری قند ریختم تو هاون و کوبیدم، بعد هم ریختم تو آسیاب و تبدیلشون کردم به پودر قند! کمبود بیکینگ‌پودرم بیخیال شدم و با همون مقدار درستش کردم. بازم اما!!! همین‌که درست کردن مایع/خمیر کیک تموم شد یه دفعه همه‌جا تیره و تار گشت! برق رفت :؟؟؟ مثل این کارتونی‌ها هست؟ درجا رو هوا خشک شده بودم! حالا من چیکار کنم؟ همینطور هاج و واج مونده بودم که ناگهان یخچال عزیز صدایی از خودش درآورد. دیدم عه اینکه روشنه، رفتم کلید آشپزخونه رو بالا پایین کردم دیدم روشن نمیشه. بالاخره فهمیدم لامپ بسوخته! سریع قالب رو گذاشتم تو توستر و بعد رفتم لامپ حموم رو باز کردم به آشپزخونه بستم و شلوغیا رو جمع کردم.
اما!!! وقتی پختش تموم شد دیدم نصف همیشه شده. حالا یا چون به‌جای شکر پودرقند ریختم، یا اینکه بیکینگ‌پودرش کم بود یا اینکه این‌بار دیواره‌های قالب رو چرب نکرده بودم یا هم گزینه‌ی دال! بافتش اسفنجی نبود، ولی به قول ما تخته هم نبود! طعمش هم همه تعریف کردن، خوب شده بود.
تا شب نوبتی، نفری چند بار بهم گفتن که توروخدا بذار اینو ساده بخوریم، تزئین مزئین نکن! منم می‌گفتم امشب شب ولادته! فردا شب هم دو تا ولادته! مگه کیک تولد ساده میشه؟ چند بار سست شدم، اما در نهایت تصمیم خودمو گرفتم و خامه رو درآوردم که یخش باز بشه. یه کاسه‌ی بزرگ هم از قبل یک سومشو آب کردم گذاشتم تو فریزر ببنده تا خامه رو روش بزنم. دیگه نزدیک‌های شب شده بود و همه‌ی کارها رو هم و فشرده. شروع کردم به زدن خامه و مثل دفعه‌ی قبل پنج دقیقه کند، یه ربع تند زدم. این روش رو دو باره دارم انجام میدم و خوب بوده. اما این بار مثل آب روون شده بود و اصلا فرم نگرفت! چَراشو نمی‌دانم. و نمی‌دانم اون حجم از آرامش رو از کجا آورده بودم، چون معمولا اینجور وقت‌ها استرس می‌گیرم و بیشتر گند می‌زنم. دیدم قسمت گنبدی کیک رو هم برش زدم (حالا هییییچ‌وقت گنبدی نمی‌شد ها، عدل همین دفعه گنبدی شد!)، وگرنه می‌شد تزئین نکرد و همینجوری برد و خورد! در آرامش فکر کردم چیکار کنم و چجوری تزئین کنم. ژله بریلو؟ قبلش باید خامه‌کشی شده باشه. فوندانت؟ اونم قبلش باید خامه‌کشی شده باشه و تازه فوندانت هم تو خونه نداشتم. شکلات مکلات به شکل ریخت و پاش بریزم روش؟ چون کیک برش خورده زشت میشه. و نهایتا یاد گاناش افتاد. مقداری از خامه‌های قنادی رو بردم رو بخار کتری گذاشتم و مقداری از شکلات‌هایی که هفته‌ی پیش تمپر کرده بودم رو درآوردم و خورد کردم و بعد ریختم تو خامه و گاناش درست شد :) ریختم رو کیک و یه‌کم شکلات سنگی دورش چیدم و اون قلب تمپرشده‌ی هفته‌ی پیشم گذاشتم وسطش و خلاص!
شب هم فقط قرار بود مهمونمون خانواده‌ی دایی باشن. بعد خانواده‌ی داداشم اضافه شد، بعد خانواده‌ی خواهرم بی‌خبر از اینکه مهمونی داریم اومده بودن خونه‌مون، بعد هم خانواده‌ی اون یکی خواهرم :))) منم دیدم جمع همه جمعه، چند تا تراول تو پاکت کردم کادوهای تولدشونو همون‌جا دادم دیگه. چون ما یه روز بخصوص که تولد نمی‌گیریم، تو این ایام هروقت مهمونی بشه کادوهای همو می‌دیم. عجیبه واقعا که همه‌مون با فاصله‌های چند روزه دنیا اومدیم! اول داماد دومیه، بعد من و زن‌داداشم تو یه روز، بعد خواهرم شب یلدا، بعد خواهرم میلاد عیسی مسیح!، بعد مهندس، بعد داداش بعدیم و بعد داماد اولی!!! جل‌الخالق! البته من فقط به خانوماشون دادم گفتم کادوهاتون دونفری با شوهراتون فقط داداشم که مجرده تک‌نفری شد :) هیشکی هم به من کادو نداد خودشونم می‌گفتن که رسم جدیده، آدم تو تولدش به بقیه کادو میده :)


+ اون قطره‌ای که رو کیک ریخته رو خودم همین الان دیدم! آقا دیشب قطره روش نبود که :(
+ مثل همیشه بی‌اهمیت‌ترین کار تو این پروسه، قسمت عکس گرفتن بوده! باید روی این قسمت کار کنم :) خیلی عکس‌ها خاصن! واسه همون لوگو هم می‌زنم روش



یک کلاه و پیشبند آشپزی باید بخرم. بعدش شاید عکس آواتار رو عوض کنم :) فعلا شما خط‌خطی بودن عکس‌ها رو به بزرگی خودتون ببخشید.

از پریشب درگیر این وبلاگم. این سومین قالبیه که به تن وبلاگ می‌پوشونم. با قبلی خیلی سر و کله زدم سر فونتش، یکی از بلاگرهای محترم هم خیلی کمک کردن، ولی نشد که بشه. البته با این یکی راحت‌ترم و بیشتر دوستش دارم، ولی باز اسلایدرش کار نمی‌کنه. موبه‌مو دستورات رو اجرا کردم، ولی نشد. فعلا یه عکس گذاشتم که یک‌هزارمش دیده میشه، اونم فقط با رایانه! بازم بهتر از صفحه‌ی سیاهه :) بعداها حتما یاد می‌گیرم، و بعداترها عکس کارای خودمو می‌ذارم :)
یک لوگو هم باس طراحی کنم مثل بعضیا بکوبم رو عکسام :)) نه که خیلی عکسای خفنی‌اند! میگم یه‌وقت کسی به نام خودش معرفی نکنه
اگه اگه اگه وقت می‌داشتم می‌دونید چیکار می‌کردم؟ می‌رفتم برنامه‌نویسی یاد می‌گرفتم. ای وقت! کجایی که هیچ‌وقت نیستی؟


+ پیشنهادات شما در رابطه با خوشگل شدن و بهتر شدن آشپزخامه را می‌پذیریم :)
+ بعدانوشت: مشکل اسلایدر هم به لطف

جناب استاد بزرگ حل شد :))




دارم برای روز مادر کیک می‌پزم. چون فردا و پس‌فردا خونه نیستم، مجبورم امشب و فردا شب کار کنم.
یه کیک رو درآوردم. یکی داخل توستره، یکی هم موادش آماده است که بره داخل. اولی بد نشده، دومی رو گند زدم، زیرا که زودتر درش آوردم و خام بود و دوباره گذاشتم داخل و حالا نمی‌پزه :| سومی حتما افتضاح خواهد شد، زیرا به خیال اینکه دومی پخته شده، مایه‌شو آماده کردم و حالا نیم ساعته همین‌طور مونده :|



+ بعدا نوشت: ساعت یک و یک دقیقه؛ هر سه تا رو گذاشتم لای حوله، تو یخچال تا فردا شب. ظاهرا هیچ کدوم خراب نشدن. اما دومی هم‌چنان مشکوکه. سومی نزدیک چهل دقیقه بعد از آماده شدن مایه‌ش تو دمای اتاق موند و بع گذاشتم بپزه. هیچ فرقی با حالت نرمال نداشت، نه پفش، نه زمان پختش و نه بافتش. نتیجه اینکه میشه مایه رو یه‌جا درست کنم، با فاصله بذارم تو توستر و نگران نباشم؛ به‌جای اینکه چند باره درست کنم.
سومی کاکائویی بود، چقد من از کیک کاکائویی خوشم میاد :)
+ دیروز یه کیک درست کردم دادم داداشم برد شهر دانشجویی. حواسم نبود بگم این کیک روز مهندست چقدم که البته براش مهم بود روز مهندس :| ولی چقد خوب شده بود دیروز. پف کرده بود این هوا! شش نفرن تو خونه‌شون. نمی‌تونست درسته ببردش، شش قسمتش کردم. مامان می‌گفتن چرا هفت تا نکردی که خودش یکی بیشتر بخوره



دیشب دو بار خمیر کردم، هر دو بار خراب شد! چرا که خمیرمایه تاریخ مصرفش گذشته بود و اصلا خمیر پف نمی‌کرد! خمیر دیشب تبدیل شد به این موجود


امروز خمیرمایه خریدم و دوباره خمیر کردم. چون خودم از دیدن مراحل تکامل هر چیزی، جنین، گیاه، لوازم، غذا و. خوشم میاد، این بار از مراحلش عکس گرفتم و اینجا می‌ذارم ^_^
ابتدا چنین بود



سپس، روغن قنادی چنین


و مابقی مواد چنین


گشتند!
پس از اندکی استراحت، وقتی حجم خمیر دو برابر گشت، آن دو را با یکدیگر تلفیق نمودم، چنین (از چهار طرف به وسط تا می‌شود)


آن را شش بار به صورت سه‌لا تا زده و هر بار به مدت نیم ساعت در یخچال گذارده و برون آورده و پهن نمودم (جمعا سه ساعت). اطراف و اکناف آن را رولت کرده


و از کرم مخصوص روی آن قرار دادم (از مراحل تهیه‌ی کرم مخصوص فاکتور گرفته می‌شود)


به اشکال کمی مختلف (چون می‌شد به اشکال خیلی مختلف هم آن‌ها را پیچید)، آن‌ها را پیچاندم و یک ساعت دیگر نیز استراحت کردند


سپس رومال (زرده‌ی تخم‌مرغ) زده و فرستادم برای پخت


پس از آنکه به مقدار کافی سوختند [داشتم ظرف‌ها رو می‌شستم که متاسفانه زیرشون و کمی هم روشون سوخت :( ] آن‌ها را به در آورده و با عسل برقشان انداختم!



بعد هم چون به پسردایی پنج ساله‌م قول داده بودم، نصف شبی هشت تاشو بردم اونجا.
انقدر طولانیه پروسه‌ش که در حینش، مهمون اومد، چایی خوردیم و گپ زدیم، غذا پختم، نماز خوندم، شام خوردیم، چند نوبت ظرف شستم، میوه خوردیم و در نهایت این همه زحمت در اثر یک غفلت، به باد رفت و سوختند!


+ دوستان، می‌دونم ممکنه دلتون خواسته باشه، بی‌زحمت دفعه‌ی بعدی که رفتین تا سر کوچه‌تون، یه کیلو دانمارکی هم بخرید و نوش‌جان کنید. باور کنید دستپخت من اصلا تعریفی نداره، اینام فکر نکنم خوشمزه شده باشن، ضمن اینکه سوختن! من جدا اذیت میشم میگید دلم کشید و اینا، شرمنده میشم در واقع. اما خب اینجا رو ساختم تا دفتر خاطرات آشپزیم باشه، مجبورم اینا رو توش بذارم :)
+ دوستان یه چیز دیگه اینکه، این وبلاگ آموزشی نیست، چون من صاحب‌سبک و حتی یه آشپز واقعی که نیستم. تمام دستورات از بقیه است. مثلا دستور این شیرینی رو از

اینجا گرفتم، اصل اصله دستورش. مایل به تهیه بودین بهش مراجعه کنین.

+ :)



هدهد می‌خواست برای دخترخاله‌ی ده ساله‌ی شوهرش که برای جراحی قلب از هرات اومده کیک بپزه ببره بیمارستان. از این کیک‌های دراز :) که شبیه رولت برش می‌خوره پخت و با شکلات آب شده تزئین کرد. بعدش منم این کیک هویج رو واسه خودمون پختم. اما تصمیم بر این شد که به جای اون کیک‌های برش خورده، این کیک رو تزئین کنه ببره. روش شکلات آب کردیم ریختیم، و از اون کیک‌های دیگه با آسیاب پودر کردیم و روش ریختیم. اسمشم من نوشتم و با اصرار همه‌ی حروفو زرد گذاشتم :)
بعد خبر رسید که داره کارای ترخیصشو می‌کنه که همون موقع بره خونه :| نتیجه این شد که خودمان خوردیمش!
دستورش خیلی راحته و مال

بیتوته است. من یه‌کم موادو کم و زیاد می‌کنم و گردو هم نمی‌ریزم. اینجا می‌نویسمش، چون بعضی از دستورهای خوب رو به مرور زمان گم کردم و می‌خوام دیگه اینجا یه آرشیو داشته باشم.


مواد لازم:
آرد = یک و سه چهارم پیمانه
شکر = یک پیمانه (من کمتر می‌ریزم)
تخم‌مرغ = چهار عدد
هویج نرم رنده شده = دو پیمانه (من کمتر یا بیشتر می‌ریزم و خیلی تفاوتی نمی‌کنه)
روغن مایع = سه چهارم پیمانه
دارچین = دو قاشق چایخوری (من کمتر می‌ریزم)
وانیل = یک هشتم قاشق چایخوری
بیکینگ‌پودر = یک و یک دوم قاشق چایخوری
نمک = یک هشتم قاشق چایخوری
مغز گردو = یک دوم پیمانه (اگه اضافه داشته باشم می‌ریزم )

طرز تهیه:
تخم‌مرغ و وانیل و شکر رو انقدر با همزن برقی می‌زنیم که دستمون خسته بشه :) روغنم اضافه می‌کنیم و باز هم می‌زنیم. آرد + بیکینگ‌پودر + دارچین الک شده رو تو دو سه مرحله می‌ریزیم و با لیسک دورانی هم می‌زنیم. هویج و گردو رو هم اضافه می‌کنیم و هم می‌زنیم. با دما و زمانی که خودمون باید دستمون بیاد می‌ذاریم بپزه و تمام.



با

این دستور درست کردم، ولی با شش تخم‌مرغ درشت! که از سینی زد بالا و کمی روش خراب شد. دفعه‌ی بعد باید با پنج تا درست کنم. البته برشش سخت بود، شاید بهتر باشه کلا دستور دیگه‌ای رو امتحان کنم.

این عکس رو بعد از برش گرفتم.


اول اون وسیله‌ای که شبیه اره مویی‌یه رو امتحان کردم که کلا ناامیدم کرد! بیست و پنج تومن روش پول دادم :( بعد هم گفتم یه‌ذره یه‌ذره با چاقوهای آشپزخونه ببرم که بازم نشد. از چاقوی اره‌ای هم که کلا توقع نداشتم، اگرچه میگن این مدل برش‌ها رو فقط با چاقوی اره‌ای میشه زد، ولی به قیافه‌ش نمی‌خورد این‌کاره باشه! سال‌ها پیش خریده‌مش و دو سه باری بیشتر ازش استفاده نکردم. اما برخلاف تصورم خیلی خوب همکاری کرد و راحت برش زد :) بدانستم که اهل فن بیخود یه حرفی نمی‌زنن.
اینم آخرشه.


سی و شش تا شیرینی شد. ما میگیم شیرینی ابری یا سولی، تو نت نوشته برشی. بهتره وزن کنم و قیمت تمام شده رو هم محاسبه کنم، بعد بسنجم ببینم می‌ارزه واسه مهمونی یا عید یا مراسمات خودم بپزم یا نه. البته این الان احتمالا شیرینی درجه سه یا حتی پایین‌تر محسوب میشه، ولی میشه سطحشو ارتقا داد به مرور :)


 

ابتدا این سه تا را می‌پزیم

 

 

سپس از وسط نصف کرده و با آب‌قند کمی نم‌دار می‌کنیم

 

 

سپس روی یک لایه خامه گذارده و لایه‌ی دیگر را روی آن قرار می‌دهیم

 

 

تزئین می‌نماییم

 

 

هر دفعه میگم غلط کردم، غلط کردم، دیگه کیک تزئین نمی‌کنم؛ اما بعد یه مدت باز به سرم می‌زنه و خودمو میندازم تو هچل. اگه الان بیاین خونه‌مون، می‌تونم به صورت تصویری و زنده، انفجار هسته‌ای رو بهتون نشون بدم! جالب اینجاست که از بس مراحل آماده‌سازیش، به خصوص خامه، برام سخته، دیگه به مرحله‌ی تزئین که می‌رسم کم میارم و فقط سنبل می‌کنم که تموم شه بره!

این کیکو هدهد سفارش داده واسه‌ش بپزم، برای روز ازدواج حضرت علی و حضرت فاطمه، به قول معروفِ جدید! روز عشق! البته با چند روز تاخیر :)

شیرینی رو هم درست کردم به عنوان دورخیز برای شیرینی عید غدیر؛ ولی به این نتیجه رسیدم که من غلط بکنم از این کارا بکنم!

و همچنان درجه کیفیشون سه به بالاست!

 

مامان، آقای، حجت خونه نیستن. مهندسم رفته بیرون که مثلا زود برگرده. گفتم یه چیزی بیار بخوریم. میگه بگو چی. گفتم فقط من باید بگم چی؟ خودت نمی‌تونی یه‌بار فکر کنی شام چی بخوریم؟ میگه اگه نگی نمیارم! شام هم نمی‌خورم :|

حالا باز هم "خدایا جی بپزم"های خانوما رو مسخره کنین و براش جوک بسازین!

 



اعتراف‌نامه: کار با خامه برام سخته، سخت! و همیشه این سؤال وجود داره که آیا واقعا می‌ارزه؟


استثنائا این بار سولی خوشمزه‌تر از کاپوچینو شده بود.


+ یک سینی بزرگ شد. یک طبقه‌ی یخچال رو کامل

گرفته، منتظرم صدای مامان دربیاد.

+

دستور از پاپیون

+ برای یادآوری خودم: مواد اولیه رو ۲۵% افزایش دادم و داخل سینی ۳۵×۲۵ پختم.


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها